دفتر خاطرات و بهترین روز زندگیم

q

وقتی 15 ساله ت بود و بهت گفتم دوستت دارم صورتت قرمز شد و سرت رو به زیر انداختی و لبخند زدی

وقتی 20 ساله ت بود بهت گفتم دوستت دارم سرت رو روی شونه هام گذاشتی و دستم رو توی دست های خودت گرفتی انگار از این که منو از دست بدی وحشت داشتی

وقتی 25 ساله ت بود بهت گفتم دوستت دارم صبحونه ام رو آماده کردی و برام اوردی پیشونیم رو بوسیدی و گفتی بهتره عجله کنی داره دیرت میشه

وقتی 30 ساله ت شد بهت گفتم دوستت دارم بهم گفتی اگه راستی راستی دوستم داری بعد از کارت زود بیا خونه

وقتی 40 ساله شدی بهت گفتم دوستت دارم تو داشتی میز شام رو تمیز می کردی و گفتی باشه عزیزم ولی الان وقت اینه که بری تو درس ها به بچه مون کمک کنی

وقتی 50 ساله ت شد بهت گفتم دوستت دارم همون طور که بافتنی می بافتی بهم نگاه کردی و خندیدی

وقتی 60 ساله ت شد بهت گفتم دوستت دارم و تو به من لبخند زدی

وقتی 70 ساله ت شد خواستم دوباره بگم دوستت دارم اما این تو بودی که گفتی: *من رو دوست داری*

نتونستم چیزی بگم فقط اشک توی چشمام جمع شد اون روز بهترین روز زندگی من بود چون تو هم گفتی منو دوست داری